نیلاینیلای، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

نیلای ماه نورانی ام

لبخندت مرا تا اوووج مهربانی ها می رساند

پیرهن قرمزی

1399/7/25 22:11
نویسنده : مامان فهیمه
148 بازدید
اشتراک گذاری

جااان و جهاااان منید
یادش بخیر
این خاطره جز همان خاطره هایی است که همیشه عمق وجودت با خودت مرور میکنی ...
ان را خود خودت ساخته ای... با چه شوری... چه هیجانی... یادش بخیرررر... زمان خودش خاص و بی نظیر بود... از همان هایی که بی پروا با خود خودت میزنی به میدان و میروی خدا تومن میدهی به چیزی که حتی نمیدانی قرار است استفاده کنی یا نه... از روی ویترین یکی از مغازه های برند شهررر... چقدر نازو دوست داشتنی بود یادش بخیر وقتی روی مانکن دیدم شیفته اش شدم... تازه فهمیده بودم قرار است مادر شوم... رفتم و تنهایی خریدمش با چه حسی... که می شود این... میشود امروز که آن را توی تن شما ۲تا در یک قاب کنار هم ببینم...
چقدر برای اینکه تن نهال کنم عجله داشتم... چقدر عجله داشتم تنش کنم و سرپا ببینمش... یاد اون روزی افتادم که ۴ماه بیشتر نداشت تنش کردم و‌جلوی مبل سرپا گذاشتم حس کردم ایستاده خواستم عکس بگیرم گفتم بگذار اینیکی دستم راهم بردارم... که تا شاتر بزند نهال پخش زمین شد... آنقدرررر گریه کرد... آنقدر گریه کرد که خدا میداند چقدر ترسیدم و‌نگرانش شدم تا اااا خوابید... بیدار که شد فقط میخواستم همان ترفندهای قبلی را به کار بگیرم و بخندانمش و ببینم هوشش سرجایش هست... که خدارو شکر سرجایش بود...
و امروز هم تن نیلای کردیم ... من و نهال... کمی دیر شده بود ولی خب... گفتیم بگذار حالش را ببریم... باز هم همان حس رو توی تن نیلای داشتم... و به زور با نهال سرپا نگهداشتیمش...
واای مگر همکاری میکرد
مگر دست از شیطنت برمی داشت‌...
این عکس هم دیگر نهایت همکاری نیلای جان شد... فدایت بشوم عزیزکم
ببخشید اگه خیلی اذیتت کردیم
تو مااااه قشنگ منی













#چشم_بد_دور_که_هم_جانید_و_هم_جانانید
پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)